0093

سناريوي سقوط جمهوري اسلامي در پي حمله خارجي: روايتي مستند بر تجربه‌ها و واقعيت‌هاي تاريخي

سناريوي سقوط جمهوري اسلامي در پي حمله خارجي: روايتي مستند بر تجربه‌ها و واقعيت‌هاي تاريخي

یاسر حقجو فرض کنیم جمهوری اسلامی ایران نه با قیام مردم، بلکه با حمله مستقیم نظامی آمریکا و اسرائیل سقوط کنه. یعنی همون چیزی که بعضی‌ها—چه از روی نفرت، چه از روی سادگی—دائم تو شبکه‌های اجتماعی آرزو می‌کنن. ولی واقعاً بعدش چی میشه؟ آیا همه‌چیز تمومه؟ نه… اتفاقاً تازه شروع…

- اندازه متن +

یاسر حقجو

فرض کنیم جمهوری اسلامی ایران نه با قیام مردم، بلکه با حمله مستقیم نظامی آمریکا و اسرائیل سقوط کنه. یعنی همون چیزی که بعضی‌ها—چه از روی نفرت، چه از روی سادگی—دائم تو شبکه‌های اجتماعی آرزو می‌کنن. ولی واقعاً بعدش چی میشه؟ آیا همه‌چیز تمومه؟ نه… اتفاقاً تازه شروع بدبختی‌هاست.
چرا؟
چون ما با نظامی طرفیم که طی ۴۵ سال، یک ساختار وفادار، مسلح، سازمان‌یافته و معتقد ساخته. ساختاری که حتی اگه رأسش هم قطع بشه، باز هم می‌تونه ادامه بده. مثل چی؟
مثل عراق بعد از صدام. یادت هست؟ صدام رفت، ولی ارتش بعثی و گروه‌های وفادار بهش نابود نشدن. رفتن زیر زمین. شدن بمب‌گذار انتحاری، شدن جیش‌المهدی، شدن حشد‌الشعبی. و سال‌ها خون ریختن.
یا افغانستان. طالبان رو آمریکا زد کنار. دولت غرب‌گرا آورد سر کار. ولی چی شد؟ طالبان ناپدید نشد. عقب نشست. منتظر موند. تا این‌که برگشت، قوی‌تر از قبل.
حالا ایران چی؟ اینجا قضیه پیچیده‌تره.
چون ایران فقط یه نظام حکومتی نداره، بلکه یه شبکه اعتقادی‌ـ‌امنیتی‌ـ‌اجتماعی داره. با هزاران نیروی آموزش‌دیده، پایگاه‌دار، عقیدتی، بسیجی، اطلاعاتی و مهم‌تر از همه «با باور».

اگه جمهوری اسلامی با بمب و حمله خارجی نابود بشه، اون وقت چی میشه؟
هیچی. بدنه‌ی نظامی و امنیتی نمی‌ره. فقط تغییر شکل میده. تبدیل میشه به یک جنگجوی بی‌سقف. میشه همون چیزی که آمریکا تو عراق دید: «دشمن بدون چهره».
وقتی امنیت فرو می‌ریزد، چه کسی کشور را نگه می‌دارد؟
خب، فرض کنیم جمهوری اسلامی با حمله‌ی خارجی سقوط کرد.حالا سؤال مهم:
چه کسی امنیت را تأمین می‌کند؟
پاسخ ساده‌ست: هیچ‌کس.
چرا؟
چون ارتش منحل شده.
سپاه فروپاشیده یا در حال مقاومت پراکنده است.
نیروهای پلیس و امنیتی یا فرار کردن، یا خودشون هدف‌اند، یا خودشون دنبال تلافی‌ن.
در این شرایط، ایران نه حکومت مرکزی داره، نه نیروی مسلح منظم.
یعنی چی؟ یعنی همون اتفاقی که در عراق و افغانستان افتاد:

ایران می‌ره زیر اشغال نرم نیروهای خارجی.
آمریکا، اسرائیل، ناتو، یا هر بازیگر دیگری که بگه «برای تأمین امنیت اومدیم»
اما واقعیت؟ این‌ها تبدیل می‌شن به فرمانده‌های واقعی کشور
مثل عراق بعد از ۲۰۰۳، که آمریکا «نخست‌وزیر» تعیین می‌کرد و حتی برای مأمور راهنمایی هم ویزا صادر می‌کرد
ظاهرش یه دولت ایرانیه
واقعش یه مستعمره نظامی‌شده

و منابع ایران چی؟
نفت، گاز، معادن، بانک مرکزی، تصمیم‌گیری‌های کلان اقتصادی
همه‌چیز زیر نظر مشاوران خارجی می‌ره
مثال عینی:
در عراق، شرکت آمریکایی SOMA حتی بالاتر از وزارت نفت عراقه.
تا وقتی SOMA اجازه نده، دولت عراق حتی نمی‌تونه بشکه‌ی نفت بفروشه.
حالا تصور کن همین مدل بیاد روی ایران
نفت ایران، گاز ایران، بندرهای ایران، حتی آب‌های جنوب ایران
زیر نظر یک ساختار خارجی قرار می‌گیره که می‌گه: «ما امنیت آوردیم، حالا پولش رو بدین.»

از عراق می‌رویم به تجربه افغانستان…

فرض کنیم جمهوری اسلامی با حمله خارجی سقوط کند. یک دولت جدید روی کار بیاید — اما نه با اراده مردم، بلکه با حمایت و فشار نظامی از بیرون.
خب، مشکل فقط سقوط نیست.
اینجا تازه شروع بحران است.
در افغانستان هم آمریکا آمد و طالبان را کنار زد. یک دولت جدید آورد. اما چه شد؟
نیروهای مسلحی که به‌خاطر اشغال کشورشان، یا برای عقیده، یا حتی صرفاً برای مقاومت با اشغالگر، سلاح به‌دست گرفتند، هیچ‌وقت ساکت ننشستند.
همان نیروهایی که بعدها نام «تروریست» گرفتند، از نگاه خودشان نه تنها تروریست نبودند، بلکه وطن‌پرست بودند.
و اتفاقاً همین‌ها افغانستان را برای بیست سال درگیر جنگ کردند. با بمب‌گذاری، عملیات انتحاری، حمله به سفارت، و ترور.

حالا بیا برگردیم به ایران.

آیا در ایران، نیروهایی با چنین انگیزه و سازمانی وجود دارند؟
پاسخ روشن است: بله.

ما با جامعه‌ای طرفیم که چهار دهه ساختارهای امنیتی، نظامی، ایدئولوژیک در آن تنیده شده.
در دل همین ساختارها، هزاران نفر تربیت شده‌اند.
آدم‌هایی که آموزش دیده‌اند، به اهداف خود باور دارند، و خاک ایران را خانه‌ی خود می‌دانند.

اگر یک دولت خارجی‌ساخته، یک دولت وابسته، با پرچم اشغال، بر تهران یا هر نقطه‌ای حاکم شود، آن‌ها بی‌درنگ وارد عمل می‌شوند.

حتی اگر نتوانند قدرت را به‌دست بگیرند، یقین بدان که اجازه نخواهند داد دولت جدید با ثبات عمل کند.

از نگاه حامیان دولت جدید، این‌ها «خرابکار» یا «تروریست»اند.
اما از نگاه خودشان، «مدافعان وطن»اند.
و از نظر من، اگر از بیرون بخواهی کشور را با بمب نجات بدهی، باید آماده باشی که خیلی‌ها تو را دشمن ببینند، نه منجی.

این واقعیت است.

جمهوری اسلامی اگر با اراده مردم برود، جامعه شاید گذار سختی داشته باشد، اما نظم جدید قابل شکل‌گیری است.
اما اگر با نیروی خارجی ساقط شود، درست مثل افغانستان، باید منتظر دهه‌ها آشوب، بمب‌گذاری، انتقام، جنگ شهری، و ناامنی باشی.

این نه تحلیل بدبینانه است، نه طرفداری از نظام.
این فقط تکرار تجربه‌ای است که در افغانستان، عراق، سوریه، و لیبی دیده‌ایم.
ایران هم مستثنا نیست.

وقتی ارتش فرو می‌پاشد، کشور هم فرو می‌پاشد.

هیچ دولتی روی زمین نمی‌تواند بدون ارتش شکل بگیرد.
و فرق امروز با سال ۱۳۵۷ دقیقاً همین‌جاست.

در سال ۵۷، ارتش شاهنشاهی با تمام تجهیزاتش، داوطلبانه کنار کشید.
تسلیم شد، و حتی بعد از پیروزی انقلاب، ستون فقرات جمهوری اسلامی شد.
یعنی همین ارتش بود که اجازه داد جمهوری اسلامی تشکیل بشه و در هفته‌های اول سر پا بمونه.

اما حالا چه؟

اگر جمهوری اسلامی با حمله خارجی سقوط کند، ارتش دیگر ارتش نخواهد بود.
نه به این دلیل که «نمی‌خواهد» باقی بماند، بلکه به این دلیل که نمی‌تواند.

چرا؟

چون ساختار ارتش جمهوری اسلامی، از بالا تا پایین، به این نظام گره خورده.
فرماندهی، بدنه، آموزش، دکترین، و حتی نحوه جذب نیرو — همه چیز درهم‌تنیده با جمهوری اسلامی است.
یعنی اگر این نظام سقوط کند، ارتش هم با آن می‌ریزد.

دیگر ارتشی باقی نمی‌ماند که بتواند:

  • از مرزها دفاع کند
  • نظم را حفظ کند
  • گروه‌های مسلح داخلی را مهار کند
  • یا حتی بازدارندگی ساده‌ای ایجاد کند

در این خلأ، چه اتفاقی می‌افتد؟

همه‌ی گروه‌های قومی و منطقه‌ای که دهه‌هاست در حاشیه‌اند — و اغلب احساس تبعیض و سرکوب دارند — فرصت را مغتنم می‌شمارند.

از جمله:

  • کردها در غرب
  • بلوچ‌ها در شرق
  • عرب‌ها در جنوب
  • پان‌ترک‌ها در شمال‌غرب
  • حتی برخی اقلیت‌های مذهبی یا فرقه‌ای

این گروه‌ها، یا از قبل شبکه‌های مسلح دارند، یا در نبود نظارت مرکزی، سلاح وارد می‌کنند.
و بعد از آن، مرحله «ادعای مالکیت» شروع می‌شود:

  • اعلام خودمختاری
  • جدایی‌طلبی
  • تشکیل دولت‌های منطقه‌ای
  • و در برخی موارد، درگیری‌های داخلی بین همین گروه‌ها

و حالا اگر فکر می‌کنی این‌ها اغراق است، فقط نگاهی بینداز به:

  • کردستان عراق (نمونه موفق خودمختاری، ولی در مرز بحران دائمی با بغداد)
  • لیبی (فروپاشی ارتش، شکل‌گیری چندین دولت محلی)
  • سوریه (هر منطقه در دست یک گروه، از داعش تا ارتش آزاد)
  • یمن (درگیری دائم بین حوثی‌ها و دولت مرکزی بدون ارتش واحد)

در ایران هم همین مسیر محتمل است.
بدون ارتش سراسری، بدون فرماندهی مرکزی، و با یک جامعه‌ی متنوع، متکثر، و در بخش‌هایی سرخورده، فقط جرقه‌ی سقوط کافی‌ست.

و آن‌چه بعدش می‌آید، نه آزادی است، نه دموکراسی — بلکه تجزیه، جنگ داخلی، درگیری قومی، و فروپاشی واقعی سرزمینی.


بازگشت سلطنت؟ یا ورود به یک بحران مشروعیت جدید؟

در فضای خلأ قدرت، یکی از سناریوهایی که از سوی برخی مطرح می‌شود، بازگشت پادشاهی است.
به‌ویژه با نام‌بردن از رضا پهلوی، فرزند آخرین شاه ایران، به‌عنوان رهبر احتمالی یک دولت موقت یا دولت در تبعید.

اما باید چند نکته‌ را بدون شعار و تعصب بررسی کنیم:

نخست، پایگاه اجتماعی رضا پهلوی در داخل ایران قابل مقایسه با خارج از کشور نیست.
در فضای مجازی و رسانه‌های فارسی‌زبان، ممکن است جریان سلطنت‌طلبی پررنگ باشد،
اما در میدان واقعی سیاست ایران، این طیف هرگز موفق به بسیج گسترده یا ارائه ساختار سیاسی مشخص نشده.

رضا پهلوی هرگز در فضای واقعی ایران زندگی نکرده.
او نه با ساختارهای حاکم در ایران امروز آشناست،
نه با دردها و مطالبات عینی جامعه‌ای که دهه‌ها در فشار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی زیسته.
و این شکاف عمیق، در صورت بازگشت او به‌عنوان رهبر یا نماد دولت جدید، به‌سرعت خودش را نشان خواهد داد.

مشکل فقط «میزان محبوبیت» نیست — مسأله‌ی مشروعیت است.

در شرایطی که حتی در بین مخالفان جمهوری اسلامی، اختلافات ایدئولوژیک، قومی، فرهنگی و تاریخی وجود دارد،
بازگشت فردی که به‌درستی یا غلط، با «نظام قبلی» تداعی می‌شود، نه‌تنها وحدت ایجاد نمی‌کند، بلکه واکنش‌های خصمانه هم برمی‌انگیزد.

بسیاری از نیروهای سیاسی فعال در دهه‌های اخیر، و حتی گروه‌های نظامیِ وفادار به ساختار کنونی،
ممکن است او را نماد یک «پروژه تحمیلی» از سوی غرب ببینند — چیزی که آن‌ها نمی‌پذیرند.

به همین دلیل، در همان روزهای اول بازگشت، احتمال تهدیدات امنیتی بسیار بالاست.
نه فقط از سوی نیروهای وابسته به ساختار قدیم، بلکه حتی از طرف گروه‌هایی که احساس می‌کنند هویت و آینده خودشان در خطر است.

این تهدیدات ممکن است به شکل:

  • ترور سیاسی
  • اقدامات خرابکارانه
  • یا حتی شروع دور تازه‌ای از درگیری درون‌اپوزیسیونی بروز کند.

و فراموش نکنیم، تجربه کشورهای دیگر هم همین را نشان می‌دهد:

  • بازگشت تبعیدی‌ها در عراق بعد از سقوط صدام، با بحران شدید مشروعیت همراه بود.
  • در لیبی، بازگشت برخی چهره‌های قدیم با موجی از ترور و تخریب مواجه شد.
  • در افغانستان، دولت‌های ساخته‌شده در تبعید، هیچ‌گاه نتوانستند پایگاه مردمی واقعی به دست بیاورند.

بنابراین، این تحلیل نه رد سلطنت‌طلبی است، نه تایید آن.
بلکه تأکید بر این نکته است که بدون پیوند زنده و مستمر با جامعه‌ی واقعی ایران،
هیچ رهبری نمی‌تواند صرفاً با عنوان، سابقه یا تبلیغات، دولت مشروع آینده‌ی ایران باشد.

مشروعیت، نه از گذشته می‌آید، نه از ژن، و نه از رسانه —
بلکه فقط و فقط از مردم، حضور در میدان، و پاسخ‌گویی به نیازهای امروز و فردای ایران.
در این نوشتار، نه به دنبال تطهیر نظم موجودم، نه در پی تجویز نسخه‌ای جایگزین؛ فقط تلاشی‌ست برای دیدن واقعیت همان‌گونه که هست، نه آن‌طور که دوست داریم باشد.









Warning: Undefined variable $blog_single_author_style in /home/u188652668/domains/2sefr93.com/public_html/wp-content/themes/liona/template-parts/single/single-three.php on line 168
درباره نویسنده

admin

ارسال دیدگاه
0 دیدگاه

نظر شما در مورد این مطلب چیه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × سه =


Warning: Undefined variable $blog_single_navigation in /home/u188652668/domains/2sefr93.com/public_html/wp-content/themes/liona/sidebar.php on line 31